روزهای ستایشم
تازگیا ستایش خانوم یک چیزای جدید یاد گرفته: یاد گرفته کشوها رو باز کنه مخصوصا کشوی آشپزخونه رو هر چی هم داخلش باشه بر میداره با خودش میبره تو پذیرایی میندازه بیرون وقتی هم ببین من دارم اونا رو جمع می کنم یه دونه اِ میگه و دوباره میره بازش میکنه کشو رو خالی میکنه خلاصه که نمیخواد به کشو زیاد فشار بیاد و احساس سنگینی نکنه. مدام سراغ سطل آشغالی تو آشپزخونه میره هر چی داخلش باشه میخواد بریزه بیرون. تا از خواب بیدار میشه کنترل تلویزیون رو بر میداره می خواد روشنش کنه . بابا مهدی باهاش قلقک بازی میکنه هر کاری که بابا جون باهاش میکنه ستایشم هم همون کارو روی باباش انجام میده کلی هم میخنده. ...